ولادت حضرت معصومه(ع)

ساخت وبلاگ


تولد حضرت معصومه (ع)وروز دختر رو تبریک می گم به همه ی خانوما ودخترای گل

الان چند تا اس ام اس تبریک از دوستای دانشگاهم گرفتم،
ولی چون طبق معمول شارژ نداشتم نتونستم جواب بدم!
همه ی شارژم رو الکی حرف زدم

فردا باید بگیرم وبهشون تبریک بگم،
مخصوصا به اُزلا که این روزا خیلی ناراحته
هفته پیش نتیجه ی ارشد دانشگاه آزاد رو اعلام کردن
من که شرکت نکرده بودم
ولی اُزلا و اِلی آزاد علوم تحقیقات شرکت کرده بودن،
الی قبول شد واُزلا نه!
بهش که زنگ زدم خیلی ناراحت بود که قبول نشده،
باهاش حرف زدم ولی با اینکه اصلا نخونده بود خیلی دوست داشت قبول شه
البته حق داشت در مقایسه با اِلی هم اُزلا باهوش تر بود هم درس خونتر،
هرکس سوالی داشت از اُزلا می پرسید،
بعد هم گفت که الی بعد عید حسابی خونده بوده!
الی هم خیلی خوشحال بود،بهش تبریک گفتم
موندم پول شهریه میلیونی دانشگاه آزاد رو چجوری می خواد بده!
چون وضع مالی خیلی خوب هم ندارن!؟
یاد امتحانات ترم اول دانشگاه می افتم که الی همه ی امتحاناتش رو خراب کرد
ومشروط شد،همه ی وسایلش رو جمع کرد و
باگریه وزاری گفت من دیگه نمی تونم تحمل کنم
من دیگه نمی خوام درس بخونم،میرم انصراف بدم وبرم،
همه دورش جمع شدیم ونذاشتیم بره
باخواهش التماس ونصیحت گفتیم ترم اول اکثرا
این اتفاق براشون می افته،ترم دیگه جبران می کنی،
اگه ترم دیگه نتونستی برو و ....
موندش
۴سال هم اتاقم بود
مثل همه ی ما شب امتحانی درس می خوند،
نمره هاش هم مثل ما!
فقط یه چیز بیشتر داشت اونم اراده بود
الانم از ما جلو زده
خوشم میاد از پشت کارش که هرچیز رو خواست بهش رسید
براش آرزوی موفقییت می کنم همیشه و همه جا!

این مدت اصلا حس نوشتن نداشتم
تیمی می گفت چرا دیگه خاطراتتو نمی نویسی،
 خواهشا بیا وبنویس
حتی اگه بد بنویسی
نمی دونست که نمی تونم،
کلافه بودم از اینکه وقتم الکی سپری میشه
وهیچ کار مفیدی انجام نمی دم!

چند روز فقط داشتم به درس فکر میکردم
اینکه چی کارکنم
آرزو میکردم کاش یکی بود مثل مشاور تحصیلی
بهم کمک میکرد که چی کار کنم

هی از این شاخه به اون شاخه میپرم
برای ارشد دیگه قصد ادامه تحصیل توی رشته ای خودمو ندارم
روزانه که مطمئنم قبول نمیشم ،از رشته ام هم خوشم نمی آد
نه کاری بعدش براش هست نه علاقه ای نه پولی...
۲سال رو الکی تو این فکرا گذروندم
۱سال توی رشته ای هم گروه با رشته ام شرکت کردم
مرحله اول مجاز شدم ولی مرحله انتخاب رشته نه!

خیلی ناراحت شدم،رشته ی شناور یا دوم رو هم شاخه ی
زیست شناسی زدم!
آخه زیست و ژنتیک رو هم خیلی دوست داشتم
تو اونم قبول نشدم
۱سال هم تهران زدم رشته ی خودم!
امسال هم که توبلاتکلیفی رشته موندم وشرکت نکردم
راستش دیگه خسته شدم
همش شدم کاش
کاش یه رشته که دوست داشتم می خوندم
کاش این کارو میکردم کاش اون کارو میکردم
بدتر از همشون حوزه ی امتحانی هستش
برام مثل یه غول میمونه
موندم چرا هیچ کس به فکر این نیست که ما باید چجوری خودمون رو
به حوزه ی امتحانی برسونیم!؟

حوزه ی امتحانی مازندران برای ارشد یا بابلسر یا قائمشهر
من یا باید ۳ساعت راه برم تابرسم اونجا یا باید بزنم رشت دانشگاه گیلان
اونجا هم همین مسافت رو داره
یا تهران که اونم مسیرش بدترِ خیر سرش!
پارسال مجبور شدم برای امتحان ساعتِ ۸ ام روز قبلش
برم رشت هتل بگیرم
۲تا امتحان داشتم،۳روز موندم وبرگشتم!
خیلی برام سخت بود!
مخصوصاکه شهری رو نشناسی!

۲سال پیش حوزه ای امتحانیم دانشگاه الزهرای تهران بود
بعد امتحان تا اومدم بیرون یهو هوا طوفانی شد
بارون شدید گرفت
شانس آوردم خالم وشوهرش بودند
بنده خداها با بچه ی کوچیک
۴ساعت منتظر من مونده بودن تا امتحانم تموم شه
بعد توی اون ترافیک بعدِ امتحان وطوفان با مکافات  برگشتیم!
اگه اونا نبودن واقعا باید چی کار میکردم!؟
کاشکی رامسر استان میشد
یا حداقل یه حوزه امتحانی رامسر یا تنکابن میذاشتن
که این قدراسترس ودربه دری نداشته باشیم!!!

یا اینکه!کاشکی اتوبان جاده کندوان رو زودتر می ساختن
که مسیر نزدیکتر وبهتر میشد!
فکر نکنم به ما برسه اون روز ولی برای بقیه این آرزو رو میکنم
چون می دونم خیلی سخته!

چند روز پیش بعد فکرای مختلف ودردودل با خودم وخدا
وخواهش از اینکه کمکم کنه درست تصمیم بگیرم
واشتباه نکنم
یهو یه فکری تو سرم افتاد
می خوام فردا پرس وجو کنم ببینم می تونم انجامش بدم یا نه!؟
اگه بقیه هم موافقت کنن ودرست شه که خوبه!
شیده وسحر که گفتن فکر بدی نیستش!
درمورد ادامه تحصیل وخوندن توی یه رشته ای هست
که از اول دوسش داشتم
از هر طرف خودم سنجیدم دیدم بد نیست!
ببینم چی میشه!از بیکاری ووقت هدر دادن که بهتره!


۲روز پیش و۱هفته پیش ۲تا از جوجوهام مردن،خیلی دوسشون داشتم
از نژاد خاصی بودن فکر نکنم دیگه هم از این مدل ببینم
به مامان گیر دادم برام چند هکتارزمین بخرن یه مزرعه درست کنیم
توش هم شترمرغ وبوقلمون و... نگه داریم!
هم مرغداری بزنیم!
همه میدونن من به حیونا خیلی علاقه دارم
یه مزرعه ی بزرگ آرزوی همیشگیمه!
مامان میگه چرا زمین بخریم
یه شوهر کشاورز یا مزرعه دار برات پیدامیکنیم!!!
مامان
من
شوهر نداشته ام
مزرعه
حیوانات مزرعه
دانشگاه ارشد
نماینده ی نداشته ی شهرمون
اتوبان خیالی کندوان
خوانندگان


هیچ...
ما را در سایت هیچ دنبال می کنید

برچسب : ولادت,حضرت,معصومهع, نویسنده : neda8azar64 بازدید : 110 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 4:26