پاییز...

ساخت وبلاگ

بسته نيمه خالي سيگارمو از رو ميز ور ميدارم
صداي موزيک رو کم ميکنم که واسه خودش بخونه
شلوارمو پام ميکنم و دکمه هاي بالاي پيرهنمو نميبندم
يکنفر دم در منتظرمه
بايد عجله کنم
چند روزي هست که اومده تو زندگيم
قراره که با هم بريم کمي قدم بزنيم
دو نفري خيابون ها رو راه بريم و از کنار با هم بودن لذت ببريم
بايد موبايلمو خاموش کنم
از صدا خوشش نمياد
سکوت، بارزترين خصلتشه و من شيفته همين آرامشش شدم
آهسته درو باز ميکنم
طبق معمول پيرهن زردش رو پوشيده
خيلي بهش مياد
اين پيرهن لوندش ميکنه
دستش رو حلقه ميکنه دور دستم
آه خدايا، چه آرامشي!
بايد از اين دقايق با لذت استفاده کنم
تضميني وجود نداره که تا آخر باهام بمونه

راه ميفتيم
دور ميشيم
ميخنديم
ميرقصيم
مي ايستيم
به هم نگاه ميکنيم
تو اين روزاي بي کسي جفت خوبيه برام
اسمش رو صدا ميکنم
بر ميگرده
دوباره صدا ميکنم
ميخنده
و باز هم صدا ميکنم
و بلند تر ميخنده
به راستي که اسم " پاييــــــــــــــــــــز" برازندشه.


پاییز زیبا و عروس فصل هاست

برگ ریزان درخت و خواب ناز غنچه هاست

خش خش برگ و نسیم باد را بی انتهاست

هرچه خواهی آرزو کن ُ فصل  فصل قصه هاست . . .



 

+ نوشته شده در  شنبه ۱ مهر ۱۳۹۱ساعت ۱۲:۵۵ ق.ظ  توسط neii  | 
هیچ...
ما را در سایت هیچ دنبال می کنید

برچسب : پاییز, نویسنده : neda8azar64 بازدید : 95 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 4:26